
طبیعت
کلمه Nature از Natura لاتین به معنای منش ذاتی و کیفیت ضروری است و در زمان کهن به معنای ''تولد'' است.تولد حیات، از طبیعت بوده و هست و انسان هم جزئی از طبیعت است.تمامی حواس ما اعم از حواس ۵ گانه و Emotion در ارتباط با طبیعت معنا پیدا میکنند.طبیعت بستر ضروری برای زندگی انسان را فراهم می آورد و قالب آب،خاک،باد و .آتش(عناصر ۴ گانه)نیازهای مارا فراهم میکند. هدف از زندگی ما انسانها بقا .می باشد و و طبیعت نیز در این مسیر غذا،هوای تنفسی و انرژی مورد نیاز حیات را برای ما تأمین میکند
طبیعت: طبیعت جایی است که انرژی در جریان میباشد.وقتی از طبیعت حرف میزنیم،حیات وحش به یاد ما می آید و این چرخه شامل حیات وحش،گیاهان،انرژی حیات و انسان کنار یکدیگر باعث ثبات کرهی زمین میشوند.
انسان در طبیعت
احتمالا پیش آمده که وقتی به طبیعت سفر میکنین،ترکیبی از حس تازگی،نشاط،طراوت و.... را احساس کنید.زبان طبیعت از طریق پخش کردن انرژی در قالب الکترون های آزاد حس خوب را به شما منتقل میکند.درست مثل برش دادن لیمو ترشی که به محض برش خوردن عطر خوشی را آزاد میکند.این یعنی همان انرژی حیات که انسان مثل تمامی موجودات میتواند از آن بهره بگیرد.انسان جزئی از طبیعت است و طبیعت جزئی از انسان.قدم زدن در طبیعت،گوش دادن به موسیقی آن، لمس کردن و بو کردن گل و میوه ها و دیدن جاذبههای زیبای آن از عجایب خلقت میباشد که هر انسان میبایست حداقل یک بار آن را امتحان کند.(پس با طبیعت connect باشید).

انسان و حرکت
تمامی موجودات از جمله انسان برای حرکت کردن آفریده شده اند.حرکت از مهم ترین دلایل انسان برای بقاست.نشستن،راه رفتن،غذاخوردن،تنفس،برقراری ارتباط،همه و همه مثال هایی از حرکت هستند،متریولوژی بدن انسان برای حرکت طراحی شده است و همین حرکت کردن هست که حس خوب به انسان میدهد.آزادسازی هورمون های محرک های عصبی طبیعی مغز، منجر به شادی می شوند،اینها از نتایج حرکت کردن هستند.به عبارتی اگر بپرسند که بهترین دلیلی که انسان میتواند حرکت کند،چیست؟این است که چون میتواند.
طبق صحبت های آلبرت انیشتین هیچ اتفاقی نمی افتد مگر آنکه چیزی حرکت کند و هاکسلی نیز در این باره اذعان دارد که هوشیاری و بیداری انسان ها در گرو تغییر میباشد و تغییر نیز در گرو حرکت است . همین جا اهمیت حرکت کردن و همچنین به حرکت درآوردن ( انرژی ) پی می بریم . حرکت مثل یک زبان است که بدن به وسیله آن با اطراف خود ارتباط بر قرار می کند . این زبان خیلی وقت است که به کار گرفته نشده و می بایست این زبان را بیدار کنیم و بیشتر از آن استفاده کنیم.مهم ترین و اولین راه برقراری ارتباط با کرهی زمین و طبیعت پاهای می باشد . اکثر حرکات ما یا با پاها صورت می گیرند و یا پا شروع کنندهی آنها هستند .
پای انسان
همانطور یک ساختمان برای در امان ماندن از زلزله و تخریب شدن می بایست پایه و ریشهی قوی ای داشته باشد،بدن انسان هم یک ریشهی قوی میخواهد.ریشهی بدن انسان دوپا (دو عدد پا)میباشد. دانشمندان به این نتیجه رسیدند که سیگنال هایی که از کف پا به مغز میرسند مشابه سیگنالهایی هستند که بینی از بوی پیاز به مغز میفرستد.کف پای انسان مثل کف دست منبع اعصاب حسی میباشد با این تفاوت که اکثر اوقات ما روی پل می ایستیم و پای ما اولین عضوی است که با زمین (طبیعت)در ارتباط است.پس اکثر آنچه ما از محیط اطراف خود و طبیعت دریافت میکنیم از طزیق پا حس میشود.گفته میشود در افرادی که bare foot هستند مغز مسیر های عصبی پیشرفتهتری ایجاد میکند در نتیجه، مغز افراد آمادهتر است. با وجود این همه اطلاعات مفیدی که پا در اختیار ما میگذارد و طبق برخی گفته ها، پا قلب دوم است،آیا ما آنطور که باید و شاید از پاهای خود مراقبت میکنیم؟









